نمونههای خانوادههای زیر را در مورد نحوه تقسیم کار بین زن و شوهر در نظر بگیرید:...
خانواده 1: زمانی که مرد به خانه میآید، هیچ کمکی به زن نمیکند، فقط دراز میکشد، تلویزیون میبیند یا میخوابد. زن دوست دارد که شوهرش وقتی به خانه میآید انرژی داشته باشد. زن از مرد انتظار کارکردن ندارد، فقط میخواهد که او بیحوصله نباشد و ابراز خستگی نکند و متوجه باشد که زن هم از سرکار آمده و او هم خسته است.
خانواده 2: مرد ساعت 8 شب به خانه برمیگردد. سرحال است، با خانم حرف میزند، با بچهها بازی میکند و...
خانواده 3: مرد و زن در خانه کارها را اشتراکی انجام میدهند و کارها تقسیم شده است.
خانواده 4: پدر خانواده بازنشسته شده و بهعلت حضور در خانه، مادر را معذب میکند به آشپزخانه میرود و مزاحم کار خانم خانه میشود و...
مهارتهایی که ما به زن و شوهر آموزش میدهیم، باید با عشق همراه شوند و به خودی خود هیچ ارزشی ندارند. مفهوم خانواده به شکل امروزی حداکثر 200 سال است که شکل گرفته و اینکه مرد و زن هر دو باید کار کنند در چنین خانوادههایی مفهوم پیدا میکند. زیرا جامعه ما جامعه ایلیاتی، کشاورزی و دامپروری بوده است. در یک فضای روستایی مرد و زن در کنار هم و پابهپای هم کار میکنند و حتی قسمت عمده کارهای مردانه را زنها انجام میدهند. مردها هم دایم مشغول کار هستند و کار هیچوقت تعطیل نمیشود. فقط در فصلهای سرد سال یا زمانی که محصول نیست، کارها کمتر میشود.
(با توجه به اینکه فقط 200 سال است که خانواده به مفهوم امروزی شکل گرفته، زنها دوست دارند که مردان در خانه به آنها کمک کنند). بنابراین انجام دادن یا ندادن عملی کارها به معنی عاشقبودن یا نبودن نیست بهخصوص که ما در فضایی زندگی میکنیم که ابراز علاقهکردن به ما آموزش داده نشده است بنابراین این موضوع با بیمسوولیتبودن مرد یا عاشقنبودن او تفاوت دارد.
این یک افسانه است که زندگی مشترک با زدن دکمه عقد یا همخانهشدن قرار است 50 سال خودبهخود ادامه پیدا کند. هر روز باید برای این زندگی تلاش کرد در غیر این صورت موتورش خاموش میشود و چرخ زندگی از کار میافتد. رابطه زناشویی، یک قرارداد اجتماعی است نه یک رابطه خونی (مانند خواهر، برادری، مادر- فرزندی) که خودبهخود تداوم داشته باشد. علت زیادشدن طلاقهای عاطفی، توجهنکردن به همین مساله است. اینکه موتور این رابطه یک جایی خاموش شده و دیگر هیچیک از دو طرف تلاشی برای روشن کردنش انجام ندادهاند. در طلاق عاطفی در واقع زنوشوهر با هم زندگی میکنند ولی کاری با هم ندارند، صحبتی با هم نمیکنند و... (بهخصوص در نسل قدیم که تحت هر شرایطی مجبور بودند با هم بمانند.) اما در نسل جدید میتوانند بگویند که نمیخواهند در این زندگی بمانند.
چطور موتور زندگی مشترک را روشن نگه داریم؟
برای اینکه هر روز صبح این چرخه به حرکت درآید چند ویژگی باید وجود داشته باشد. برای مثال آقایی مهندس، حدود 60 ساله با موقعیت خوب مالی و اجتماعی است. خانم خانهدار و دچار افسردگی و بدبینی شده است. در زمان ازدواج خانم کارمند شرکت نفت بوده و بعد از به دنیا آمدن بچهها و زمانی که بچهها به 5 سالگی رسیدهاند خانم و آقا توافق میکنند که خانم در خانه بماند و بچهها را بزرگ کند. حالا که بچهها بزرگ شدهاند و به تحصیلات عالی رسیدهاند، مادر دچار افسردگی و بدبینی شده است.
اتفاقی که در این خانواده افتاده این است که در این مدت آقا کلی ساختمان ساخته، پیشرفت کرده و فراموش کرده که در این سالها خانمش در خانه چه کارهایی انجام داده، فراموش کرده که اگر خانمش به کار ادامه میداد، میتوانست الان یک مدیر در شرکت نفت باشد و مانند همسرش یک درآمد خوب داشته باشد. مرد بهتدریج از همسرش و کارهایی که انجام داده غافل مانده و زن به جایگاهی رسیده که احساس میکند دیگر دیده نمیشود و همهجا اسم مهندس برده میشود.
حالا زن به افسردگی همراه با بدبینی دچار شده و به این شک افتاده که آقا با منشیاش ارتباط دارد. اگر زنها خیلی درگیر بچهها یا خانواده پدریشان باشند نتیجه این خواهد بود که مردها به مراتب فرصت بیشتری برای رهاکردنشان به دست بیاورند (غافلشدن از مرد باعث این اتفاق میشود). این رفتن مرد بسیاری اوقات روانی است، نه لزوما فیزیکی. قبل از اینکه برایمان مهم باشد که طرف مقابلمان روز تولد یا سالگرد ازدواجمان یادش باشد باید حواسمان جمع باشد که اصول اولیه را فراموش نکنیم.
باید هر لحظه متوجه باشیم که از همسرمان بابت کارهایی که انجام میدهد تشکر کنیم. زن نباید با خودش فکر کند که کاری که مرد انجام میدهد (از صبح تا عصر میرود سرکار) وظیفهاش است و کار خاصی انجام نداده است. مرد هم نباید با خودش فکر کند که با توجه به توافقی که کردهاند، زن باید بیرون کار کند وگرنه درآمدشان کم خواهد بود و کار خانه هم وظیفه زن است و کار خاصی انجام نمیدهد. (حتی اگر دوطرف بدون اعتراض به کارهایشان ادامه دهند) طبق قوانین اسلامی، زن میتواند هیچ کاری انجام ندهد و برای هر کاری هم که انجام میدهد پول بگیرد، حتی شیر دادن به بچه.
کار خانه شغل تماموقت است
زن خانهدار متاهل در هفته 60 ساعت کار میکند یعنی 5/1 برابر شیفتکاری یک کارگر ساده (کارگر ساده یکشیفته در هفته 40 ساعت کار میکند). زن شاغل- متاهل در هفته 80 ساعت کار میکند یعنی دو برابر یک کارگر ساده. با این تفاوت که خانهداری برای زن، مسایلی را با خود به همراه دارد. در چنین موقعیتی امکان بازآموزی زن کم میشود، مثلا زنی که ساعت 8 صبح بیدار میشود و به بچهها صبحانه میدهد و دوباره ساعت 9 تا 10 را میخوابد، بعد از بیدارشدن مواد اولیه غذا را آماده میکند و عملا حتی اگر بین ساعت 11 تا 12 کاری برای انجام دادن نداشته باشد، هیچ آموزشی هم نمیتواند ببیند غیر از یک آموزش منفعل و از طریق تلویزیون و امکان اینکه کلاس ورزش، زبان و... برود، برایش وجود ندارد و زمانهای بین کارهای خانه هدر رفته است و فقط میتواند مطالعه غیرسازمانیافته داشته باشد.
ساعت کار یک کارگر ساده از 8 صبح تا 5 بعدازظهر است، درحالی که برای یک زن خانهدار ساعت کاری وجود ندارد. این زنها برای اینکه دچار فرسایش شغلی نشوند به توجه بیشتری نیاز دارند. مشارکت مرد در کار خانه همه داستان نیست، بلکه تاثیر کلام به اندازهای بالاست که میتواند جای بسیاری از کارها را بگیرد و این کلام همان ابراز عشق و تشکر است. اینکه به همسرمان بگوییم من شاهد کارها و زحمتهای تو هستم. (مثل بچههایمان که باید برای تشویقکردن آنها فرصتطلب باشیم، باید برای تشکر کردن از همسرمان هم فرصتطلب باشیم.) زنها هم باید برای تشکرکردن از همسرشان فرصتطلب باشند. خانم خانه نباید فکر کند که کارکردن از 8 صبح تا 5 عصر وظیفه مرد است و اگر همسرش مجبور شد تا ساعت 8-7 سرکار بماند از او بازخواست کند که چرا دیر به منزل آمدهای، من حوصلهام سر رفت.
زنوشوهر باید حواسشان به هم باشد. اگر مرد دوست ندارد که سر کار به او زنگ بزنید که هیچ، اما اگر واقعا به تلفن شما نیاز دارد، در طول روز با او تماس بگیرید. زنوشوهر باید تحت هر شرایطی به هم بفهمانند که «تو از همهچیز برای من مهمتری.» تحت هر شرایطی این یک قانون است و باید زنوشوهر به هم بگویند (حتی اگر عملی در کار نباشد) این ابرازکردن با زبان خرجی هم ندارد.
همسر ما باید احساس کند از بچه و والدینمان مهمتر است
مثال: اگر خانمی از همسرش بپرسد که: «من بهتر قورمهسبزی درست میکنم یا مادرت؟» حتی اگر آقا میداند که مادرش استاد مسلم قورمهسبزی پختن است و قورمهسبزی خانمش نپخته است و مزه آب میدهد و... خیلی مهم است که به خانمش بگوید که قورمهسبزی تو از مادرم بهتر است.
گفتن این حرف دروغ نیست. این همان داستان صداقت و حکمت است. زنوشوهر باید از فرقسر تا نوکپا در رابطه با یکدیگر صداقت داشته باشند به جز نوک زبانشان که باید حکمت داشته باشد. همسر ما باید احساس مهمترین بودن کند و نقطه مقابل این حس بسیار خردکننده است. آقایان هم نباید بفهمند که همسرشان بچههایشان را از او بیشتر دوست دارد.
با وجود اینکه این یک واقعیت است. حتی خانمهایی که میگویند شوهرمان از بچه برایمان مهمتر است، حرفشان به زمان آرامش و خوشی آنها مربوط میشود وگرنه در بحران اولین چیزی که زنها را نگران میکند این است که آیا همسرشان بچه را به او میدهد یا نه، حتی اگر زن امکانات مالی خوبی برای نگهداری از بچه نداشته باشد.
نمایشدادن رابطه محبتآمیز
زنوشوهر در میهمانی یکدیگر را فراموش میکنند. حواسشان به هم نیست و ممکن است فکر کنند زشت است، مردم چه فکری میکنند و... اما در همین میهمانی زنوشوهرهایی هم هستند که به شکلی اغراقشده به هم توجه میکنند. خانم برای شوهرش پرتقال پوست میکند و میبرد. آقا میگوید جایی بنشین که ببینمت و دایم به هم ابراز علاقه میکنند. این یک مکانیسم دفاعی است برای اینکه خانواده از هم نپاشد. زنوشوهر مجبورند تظاهر کنند. در مواردی که مثلا از زن درباره رابطه زناشوییاش میپرسیم و او میگوید که همهچیز عالی است، این ادعای عالیبودن نکته مثبتی نیست، بلکه ممکن است واکنشی براساس یک جبران افراطی در مواجه با بدبودن رابطه باشد.
اگر اوضاع خوب باشد، باید بگویم خوب است، بد نیست. ما نباید در میهمانی همسرمان را از یاد ببریم، باید جلوی زنهای دیگر و جلوی مردهای دیگر نمایش بدهیم که این زن یا مرد از همه شما برای من مهمتر است و این نمایش لازم است، نه به این علت که برای دیگران نمایش خوشبختی بدهیم، بلکه این عمل سلامت زن یا مرد و بچهمان را بیمه میکند. این رسیدگی خرجی ندارد. در میهمانیها هر زنی دوست دارد کنار مردش بنشیند. دوست دارد در آن میهمانی کنار هم دیده شوند.
زن دوست دارد اقوام بدانند که آنها با هم خوبند. شام را با همدیگر بکشید حتی اگر به نظرتان این کار بچگانه میآید، این نیازی در همسر شماست. همه این حقوق درباره یک مرد هم صدق میکند. ممکن است مردی وقتی همسرش در میهمانی از حالش میپرسد که مثلا به چیزی احتیاج ندارد؟ همهچیز خوب است؟ و... این توجه را پس بزند اما در واقع ته دلش این توجه را دوست دارد. اگر مثلا 6 ماه زن این توجه را نشان ندهد، مرد شکایت میکند که تو به من توجه نمیکنی.
منبع : سلامت